علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

لتیان در باران

مدت هاست که دلِ مادرمان بدجور هوای جاجرود و در نتیجه جنگل و دریاچۀ لتیان را کرده است! آخرین باری که ما یک دل سیر لتیان را دیده ایم و در کنارِ زیبایی دلنشینِ آن نهاری جانانه خورده ایم، بهمن  ماه سال گذشته بوده است و ما و این همه لتیان نبینی آن هم در بهار و تابستان محال است البته ما در تعطیلات عید فطر جهت تجدید بیعت با لتیانِ دوست داشتنی، تا جادۀ لتیان رفته ایم ولی به علت شلوغی بیش از حد تجربه گرِ آن سکوت دوست داشتنی که در آن فقط و فقط نوای جاری بودنِ آب به گوش می رسد، نبوده ایم نتیجۀ ماجرا آن است که به علت کم شدنِ لتیان گردیِ خونِ ما و خانواده، جمعۀ گذشته میهمان زیبایی های لتیان در روزهایی بودیم که به پاییز ختم می شد ...
31 شهريور 1394

الموتِ زیبا: قلعۀ حسن صباح

قلعه الموت یکی از منحصر به فردترین دژهای تاریخی ایران است که در منطقه رودبار الموت از توابع قزوین واقع شده است. این قلعه در شمال شرقی روستای گازرخان و بر فراز کوهی از سنگ به ارتفاع ۲۱۰۰ متر از سطح دریا قرار دارد. این کوه از نرمه گردن (میان نرمه‌لات و گرمارود) شروع شده و به طرف مغرب ادامه پیدا کرده است. صخره‌های پیرامون قلعه که رنگ سرخ و خاکستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شده‌اند. پیرامون قلعه از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است که کوه هودکان با فاصله‌ای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است. نام الموت در تاریخ ایران با نام اسماعیلیه گره خورده و حسن صباح به عنوان رهب...
28 شهريور 1394

الموتِ زیبا: دریاچۀ اُوان

سفر شهریورماه سال گذشتۀ ما به قزوین را به یاد دارید؟ درست همان روزها بود که مادرمان تصمیم داشتند برای رفتن به الموت برنامه ریزی کنند ولی به علت وجود همراهانی که تمایلی به الموت پیمایی نداشتند، ما الموت نرفته به تهران باز گشتیم و در تمام مدت سالِ گذشته مادرمان در پی فرصتی برای سفر به الموتِ زیبا بوده اند... و اما آخرِ هفتۀ گذشته و در پی حضور خالۀ مادرمان (مادرِ یوسف خان) در تهران، سفر به الموت میسر شد و جایت سبز بسیار به ما خوش گذشت سفر به الموت در دو بخش "دریاچۀ اوان" و "قلعۀ حسن صباح" بارگزاری می شود و شما در ادامۀ مطلبِ این پست شاهد عکس ها+سفرنامۀ ما از طبیعت بسیار زیبای دریاچۀ اُوان خواهید...
25 شهريور 1394

سفرنامۀ شهرکرد (بخش سوم)

سفرنامۀ شهرکرد (بخش دوم) با ما در ادامۀ مطلب هم گام شوید برای دیدار با زیبایی ِ سادگی یک روستا و یک باغِ سراسر برکت از کنار رودخانه به سمت روستا روانه شدیم تا در فصل گردوهای تازه به مددِ دهیارِ با محبت و میهمان نواز روستا که از دوستان عمو شهرام بودند، گردوی تازه و مرغوب از محلی ها خریداری کنیم... و شما در این تصاویر دو عدد بز را که ساکن طبقۀ دوم این آپارتمان نوساز هستند، مشاهده می کنید و همین دو بز می شوند اسبابِ بحث های فلسفی ما و کیامهر جانمان و باز هم زیبایی های سادۀ یک زندگی روستایی جلوی منزل دهیار ایستادیم و خانم خانه به رسم میهمان نوازی ما را دعوت کردند که ...
21 شهريور 1394

سفرنامۀ شهرکرد (بخش دوم)

سفرنامۀ شهرکرد (بخش اول) صبح جمعه پس از صرف صبحانه عازم سامان در اطراف شهرکرد شدیم و در اطراف پل زمان خان ماشین را پارک نموده به سمت پل به راه افتادیم. هوا بسیار خنک و اطراف پل بسیار شلوغ بود. پل زمان خان نفر یکی از بناهای با ارزش و قدیمی شهر سامان واقع در شهرستان سامان است که دارای دو دهانه، ۳۰ متر طول و ارتفاع ۱۲ متر است. پل زمانخان بر روی رودخانه زاینده رود بر روی سه‌پایه سنگی طبیعی بنا شده و در ۲۲ کیلومتری شمال شهرکرد قرار دارد. در ادوار گذشته ایلات و عشایر قشقایی از روی آن آمد و شد می‌کردند. در حال حاضر این پل بیشتر جنبه گردشگری دارد. قرار گرفتن پل زمانخان بر روی آبهای زاینده رود و وجود مناظر طبیعی چشمگیر ...
18 شهريور 1394

سفرنامۀ شهرکرد (بخش اول)

تقریباً همان روزهایی که مادرمان تازه به جامعۀ نی نی وبلاگ پیوسته بودند و از قضا به قسمت وبلاگ های به روز شده وارد شده بودند، وبلاگی با عنوان " کیامهر پسر شگفت انگیز " توجه ایشان را به خود جلب کرد و وارد آن شدند! با خواندن پست تازه ای که مادر کیامهر نگاشته بودند، شیوۀ نگارش و البته شیرین کاری ها و خاص بودن های کیامهر جان بر دل مادرمان نشست و ایشان پیشنهاد دوستی خود را مطرح نمودند و عنوان "دوست مجازی" بر ما و کیامهر جانمان یا بهتر است بگوییم بر مادرمان و خاله بهار اطلاق شد پس از آشنایی اولیه، رفت و آمدهای مجازی و بین وبلاگی مادرمان و خاله بهار ادامه داشت و هر دو خوانندۀ پست های یکدیگر بودند و مادرمان کیامهر را "...
18 شهريور 1394

سفرنامۀ اصفهان

چهارشنبه صبح زود به سمت اصفهان به راه افتادیم. پس از حدود پنج ساعت رانندگی به دانشگاه صنعتی مالک اشتر در شاهین شهر رسیدیم و مادرمان به سالن پذیرش کنفرانس رفتند و پس از انجام مراحل پذیرش و صرف نهار عازم هتل شدیم. از آن جا که مادرمان در تکاپوی آماده سازی سخنرانی خود برای پنج شنبه بودند، فرصت زیادی برای اصفهان گردی نداشتیم و فقط روز چهارشنبه نزدیکی غروب از هتل که در حوالی میدان آزادی اصفهان بود، خارج شدیم و به دیدار سی و سه پل که دارای مستقیم ترین مسیر ممکن تا آن جا بود، رفتیم. اطراف سی و سه پل مطابق معمول بسیار شلوغ و عاری از هر گونه جای پارک بود و هیچ عاملی جز القای میزانِ زیادی انرژی مثبت و تکرار جملۀ "بهترین جای پارک از آنِ...
16 شهريور 1394

مجموعۀ گردشگری تلو

از زمانی که مادرمان یک پست در رابطه با بازدید از مجموعۀ گردشگری تلو در وبلاگ خاله سمیه مان خوانده بودند و عزم خود را برای رفتن به آن جا جزم کرده بودند و پیشنهاد خود را برای رفتن به پارک جنگلی تلو، بارها به بابایمان اعلام نموده بودند، نزدیک بیست ماه می گذرد و این تأخیر بسیار طولانی به بلند بودنِ شِدید (نشان دادنِ نهایت شدت ) برنامه های خانوادۀ ما بر می گردد! و عاقبت جمعه ای که گذشت، ما موفق به دیدار با پارک جنگلی تلو شدیم! مجموعه ای بسیار زیبا با چشم اندازی از دریاچۀ بسیار زیبای لتیان در ادامۀ مطلب شما شاهد ما وَقَع آن چه روز جمعه در مجموعۀ گردشگری تلو گذشت، خواهید بود! عکس های مسیر صعود به بالاترین ارتفاع ...
8 شهريور 1394

گذرِ اَمُرداد ماه

هر روز صبح شال و کلاه می کنیم و صبحانه نخورده در معیت مادرمان عازم سرای محله می شویم. ما کوله بر پشت و مادرمان لپ تاپ در دست؛ ما به مهد سرای محله می رویم و مادرمان به سالن مطالعۀ کتابخانۀ سرای محله! ولی وجه مشترک بین کولۀ ما و کیف لپ تاپ مادرمان در وجود خوراکی های موجود در آن است: لقمۀ نان و پنیر+ میوه! و بدین وسیله ما آن چنان به نان و پنیر علاقمند شده ایم که همواره و در موقعیت های مختلف "نون،پنیر" طلب می کنیم . ما در مهد بعد از ورزش و صرف انرژی فراوان لقمۀ نان و پنیر گاز می زنیم و مادرمان نیز که در حین انجام کارهای فکری گرسنگی بر ایشان غالب می شود، لقمۀ خود را خورده و برخلاف ماه قبل که در منزل بودیم و صبحانه خوردن تعطیل بود این م...
5 شهريور 1394
1